نریمان نریمان ، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک نریمان

علایق و سرگرمیها

                               سلام عسلکم  ایندفعه میخوام کمی از علایقت بنویسم به چیز های مختلف تو این روزهای گرم تابستونی عجیب عشق بستنی داری.هر روز بعد آوردنت از مهد باید بریم بستنی بخرم برات.تا راه افتادیم  با شیرین زبونی میگی:مامانییییی پول دارییییییی"؟؟ (آخه واسه اینکه ازدست خرید های اضافی راحت بشم گاهی بهت میگم پول ندارم باید برم کار کنم پول بیارم) بعدش هم سریع پیش دستی میکنی میگی:بذار ببینم تو کیفت پول" هست نیست"(ترکیبات متضاد زیاد شده این روزها تو گفته هات) جلوی د...
15 مرداد 1390

حس مالکیت!

سلام به  گل پسرم  عجب شیطون و با نمک شدی عزیز دلم. گاهی میشینم  و از دور با لذت تمام به کارهات نگاه میکنم و غرق شادی میشم.یا گاهی دارم تو ذهنم کارهاتو تجزیه تحلیل میکنم از شیرین کاریهات خنده ام میگیره شکلات مامان اینروزها علاقه عجیبی به جمع کردن وسایل داری و به شدت حس مالکیتت زیاد شده.معمولا وقتی میخوایم از خونه بریم بیرون از همه بیشتر وسیله های تو رو باید همراهم ببرم!!!!!!! یه کیسه نایلونی که نریمان جونی پرش کرده از انواع اسباب بازی و خوردنی!!!!!!و هرجا میخواد بره اونهارو با خودش میبره!!!! گاهی کلافه میشم مامان از بس اصرار داری با خودت بیاریشون.خب دیگه بازار و پارک که نمیتونیم ببریم این همه وسایلو موقع خواب...
12 مرداد 1390

اين روزهاي من

  سلام پسر گلم ببخش اينروزها يه كم سرم شلوغ بود وقت نشد گل من زود بيام برات بنويسم اما ميدوني كه ماماني همه فكرش اينه كه به روز  و فرزند زمان خودت باشي   قربونت برم كه الان تو خواب نازي و داري خر خر ميكني!از ديروز به شدت سرما خوردي و حالت اصلا خوب نبود. ديشب هم نذاشتي من و بابايي بخوابيم.همش بيدار شدي و بهونه گرفتي. اشاره به بيني كوچولوت ميكردي هي ميگفتي نميتونم نفس بكشم .من هم به بهانه اينكه چركولك ها تو دماغت گير كردن و كشته ميشن بهت دارو دادم.ميدوني كه چقدر ناز داري تو خوردن داروهات. و بعد با اون حالت خواب الود ميگي ماماني مردن؟و وقتي گفتم اره ميري ميخوابي!  اخي حس بديه مامان جونم اما تقصير خودته.ي...
11 مرداد 1390
1